جستجوی معنای نماز در نماز حضرت علی علیه السّلام
با سلام و عرض تسلیت خدمت شما دوست گرامی!
از شما تقاضا داریم در صورت عدم تمایل به مطالعه کامل این مطلب، فقط دو پاراگراف اول را مطالعه فرمایید.
با تشکر
نقل است كه پس از شهادت حضرت علی، یكی از اصحاب آن حضرت به نام «ضرار» با معاویه روبرو شد. معاویه گفت: « میخواهم علی را برایم توصیف كنی! » ضرار كه حالتی غم بار بر وجودش مستولی شده بود لب به سخن گشود: « شبی علی را در محراب عبادتش دیدم كه از خوف خدا چون مارگزیدگان به خود میپیچید و به سان غم زدگان میگریست و میگفت: « آه! آه! از آتش دوزخ... » و كلام ضرار كه بدین جا رسید، معاویه گریان شد!
آن شب - شب نوزدهم ماه رمضان - مكرر از اتاق بیرون میآمد و به آسمان مینگریست؛ باز میگشت و با خود میگفت: « به خدا قسم این همان شبی است كه مرا وعده شهادت در آن دادهاند. » پس موعد عزیمت كه رسید، آهنگ رفتن كرد. ام كلثوم كه میزبان حضرتش بود و از این رفتار پدر، مضطرب و نگران؛ مانع از رفتن علی شد و از ایشان درخواست كرد تا شخص دیگری را به جای خود برای اقامه نماز به مسجد بفرستد، اما آن حضرت امتناع كرد و فرمود: « از قضای الهی نمیتوان گریخت. » پس گام در ركاب قضای الهی نهاد و به راه افتاد.
زمین بر آن بود كه آهنگ حركت خود را به گام های علی متصل كند. چشمهای ناسوتیان در تمنّای ماندن، تند آب اشك ساز كردند و لاهوتیان، دست تمنّا بر كنگره عرش ساییدند و ام كلثوم، درمانده از همه چیز و همه جا، خون جگر بدرقه راه علی علیه السلام كرد.
در بین راه چند مرغابی به حضرت نزدیك و گویی مانع از رفتن ایشان شدند، اما شهادت علی، گویی بی بازگشت ترین قضای الهی در آن لیله القدر خدایی بود. این رفتن دیگر بازگشتی نداشت و علی دیگر طاقت ماندن! چون خواست از درِ خانه خارج شود، قلاب در، چنگ در كمربند او انداخت و این آخرین حربه زمینیان برای بازداشتن علی از رفتن بود. علی از در كه گذشت، زمینیان دیگر از او دست شستند. و علی كسی نبود كه از شهادت بگذرد كه سالیان سال است به انتظار چنین شبی نشستهد ... كمربند خود را محكم بست و خطاب به خویش فرمود: « ای علی! كمربندت را محكم ببند و برای مرگ آماده شو. »
كوچهها را یكی پس از دیگری جا میگذاشت تا این كه به مسجد رسید. ابتدا چند ركعت نماز گزارد و چون فجر دمید، بر بام مسجد رفت و آخرین اذان خود را در آن شهر پر از حیله و نیرنگ، بر مأذنه مسجد کوفه ارزانی زمینیان نمود.
آن شب تمام اهالی كوفه نوای دل نشین اذان علی را شنیدند. یتیمانِ در خواب فرو رفته كه خواب پدر میدیدند، با شنیدن صدای علی، از خواب برخاستند و چون دریافتند علی بیدار است، احساس آرامش و امنیت كردند و غم بی پدری از چشمان خواب آلودشان رخت بر بست.
آری این بانگ اذان علی است؛ پدر یتیمان كوفه همان كه تمام یتیمان كوفه، لذت نشستن بر زانویش را تجربه كرده و از دست پر كرمش نان و خرما خوردهاند و در آغوش پدرانه اش جا خوش كردهاند ...
و علی برای اقامه نماز به داخل مسجد آمد ... خفتگان را بیدار كرد؛ آن ملعون، ابن ملجم، بیدار بود ولی به روی شكم دراز كشیده و خود را به خواب زده بود و شمشیری در زیر جامهاش پنهان داشت، حضرت به او فرمود:
« برخیز كه وقت نماز است و این چنین (به روی شكم) نخواب كه خواب شیطان است؛ بر دست راست بخواب كه خواب مومنان است و یا به طرف چپ بخواب كه خواب حكیمان است و یا به پشت بخواب كه خواب پیامبران است ... قصدی در خاطر داری كه نزدیك است آسمانها از سنگینی آن فرو ریزند و اگر بخواهم میتوانم خبر دهم كه در زیر جامه ات چه پنهان كردهای ... » پس به جانب محراب رفت؛ در محراب ایستاد و به نماز مشغول شد. ابن ملجم مضطرب و نگران بود ... علی به آرامی تكبیر گفت و به ركوع رفت ... ابن ملجم كه در كنار ستونی به كمین ایستاده بود، چون بید به خود میلرزید ... علی سر از ركوع برداشت و به سجده رفت ... قلب كثیف ابن ملجم به شدّت میتپید ... علی سر از سجده برداشت ... ابن ملجم دوید ... شمشیرش را بالا برد تا فرود آورد، ولی شمشیرش به سقف محراب گیر كرد. باز قصد فرود آوردن شمشیر را نمود، شمشیر را فرود آورد و فرق علی تا سجده گاه شكافته شد و فریاد در گلو مانده علی برخاست:
« بسم الله و بالله و علی ملة رسول الله، فُزتُ و ربِّ الكعبه »
و جبرییل، عزادار و مویه كنان در میان زمین و آسمان بانگ برداشت: « سوگند به خدا پایه های هدایت ویران شد و نشانه های تقوا از بین رفت و ریسمان محكم از هم گسست. پسر عموی پیامبر كشته شد، جانشین برگزیده كشته شد، علی مرتضی توسط نگون بختترین انسانها كشته شد.
---------------------
منابع:
نهج البلاغه، خطبه 131
الغدیر / 3/221
گفتارهای معنوی شهید مطهری/ 63
نظرات شما عزیزان: